سامانسامان، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

پسرم سامان

ماجرای عکس انداختن در عکاسی

ماجرای عکس انداختن در عکاسی سلام سامان نازنین امروز می خوام ماجرای عکس انداختنت رو در عکاسی بنویسم. دیروز کارت بیمه ی شما اومده بود خواستم که کارتت عکس دار باشه . آخه شما دیگه نی نی نیستید و مرد شدین.به همین دلیل بردیمت که ازت عکس بندازیم . اول که هیچی ،توی عکاسی نمی اومدی. وقتی هم نوبتمون شد رفتیم که آقای عکاس ازت عکس بگیره شروع کردی به داد و بیداد ،مطابق  معمول که چیز عجیبی هم نیست . سه نفری هر کاری کردیم رو صندلی وای نسادی که یه عکس خوب بگیری. یه بسته آدامس برات خریدم بلکه وایسی آروم گرفتی ولی شروع کردی تند تند آدامس باز کردن و همه رو گذاشتی تو دهنت. آقای عکاس طفلکی هم بیکار نشسته ب...
22 خرداد 1391

باغ پرندگان

باغ پرندگان سلام سامانی این هم چند تا از عکس هاییه که توی باغ پرندگان گرفتی. و کلی واسه خودت هم مرد شدی.            ...
15 خرداد 1391

خدا حافظی با شیشه شیر

خدا حافظی با شیشه شیر پسر نازنینم سلام بالاخره به اصرار ساسان مصمم شدم که شیر خوردن با شیشه رو ازت قطع کنم . البته دلم راضی نبود به زور بود .دیگه بابا این قدر از خرید شیر و پوشک شکایت کرد که من هم زدم به سیم آخر و هر دو تاش رو بهت ترک دادم. دو سه شب اول قبل از خواب حسابی سیرت می کردم و با کلک با فنجان بهت شیر    می دادم تا دیگه دلت مم نخواد .خدا رو شکر خیلی اذیتم نکردی و کم کم با گرسنگی  تو  شب عادت کردی. فقط بلند می شدی و می گفتی :قوآن یه وقت هایی هم دلت می خواست می گفتی :پشه گاز گرفته. آخه بهت گفته بودم که پشه شیشه شیرت رو گاز گرفته و اون رو کثیف کرده . این طور شد که ...
5 خرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم سامان می باشد